جا نمازم را به سمتت بی وضو وا کرده ام
من خدای گمشـــده را تازه پیـــدا کرده ام
سوی معبد رفته ام هربار ،مقصودم تویی
من تعهّـد با تو در این خانه امضـا کرده ام
در دلم پیچیـــده عطرت بر تنم دستـــان تو
سفت آغوشــت گرفتم یـــادِ بودا کرده ام !
صد هزاران راه را بیراهــه می پیموده ام
حال امّا کفشِ ایمــان را ببین پـــا کرده ام
رازِآن دیوارِکج از خشـــتِ اول بر ملاست
من ، تقــــلّا بر بنــــایش تا ثریــــا کرده ام
مثل گـــرمای تن مـــادر پُر از آرامشـــی
یاددوران قشـــنگ با تو بودن کرده ام
بیصــِـدا در قلب بــاران دیده ام مأوا بگیر
با طلوعت آســمانم را چه زیبــا کرده ام
نظرات شما عزیزان: